تابستان ها در مغازه و کارگاه کوچک پدرش که بار سنگین مخارج خانواده ی 8 نفری را به دوش می کشید کار می کرد، کاری با مناعت و سربلندی . زندگی در دو اتاق کوچک اجاره ای .
مدیر مدرسه ی دارالفنون با خودش فکر کرد و به این نتیجه رسید که حیف است چمران در آن جا بماند، بنابراین او را خواست و به وی گفت برود مدرسه ی البرز و با دکتر مجتهدی که مدیر آن جا بود صحبت کند. البرز مدرسه ی بسیار خوبی بود، ولی شهریه می گرفت که دکتر چمران توان پرداخت شهریه ی آن مدرسه را نداشت؛ دکتر مجتهدی چند سؤال از وی پرسید و بعد یک برگه به او داد که مسئله ی ریاضی حل کند، هنوز دکتر چمران جواب ها را کامل ننوشته بود که دکتر مجتهدی گفت "پسر جان تو قبولی. شهریه هم لازم نیست بدهی! " و بنابراین او که در تمام طول دوران تحصیل، بین همکلاسانش بهترین بود از دارالفنون به البرز رفت و سال های پنجم و ششم متوسطه را در البرز گذراند. تا از معلمین بهتری بهره گیرد و با شاگردانی قوی تر دست و پنجه نرم کند.
وی بعد از اتمام دبیرستان در کنکور رتبه 15 کشوری را کسب می‌کند و در رشته الكترومكانيك در دانشکده فنی تهران شروع به تحصیل می‌کند.
او از کوچکی تدریس می کرد و قسمتی از معاش خود را از راه تدریس به دست می آورد. شاگردان او نه تنها ریاضیات از وی می آموختند بلکه همه چیز را از فلسفه و ادبیات و تاریخ و علم الاجتماع را از او فرا می گرفتند و او برای آنها نمونه و مظهر و سمبل می شد و روابط آنها به مریدی و مرادی می رسید.
در خطاطی ، نقاشی و عکاسی نیز بسیار ماهر و زبردست بود و در زمینه ی هنر نیز آثار ارزشمندی از وی برجای مانده است.

دکتر چمران در ریاضیات و به خصوص هندسه ، آنقدر توانا بود که حریفی نداشت .برای حل بعضی از مسائل مشکل فنی تا چند سال فکر می کرد. اغلب که در خیابان ها راه می رفت، یا شبها که در رخت خواب دراز می کشید برای حل مسائل هندسی در اندیشه غوطه می خورد. آنقدر توانا بود که وقتی معلم راه حل هندسی را بیان می کرد، او به سرعت راه حل بهتری را ارائه می داد.
مهندس بازرگان استاد درس ترمودینامیک وی در دوره ی لیسانس بود که از نظر علامت در نمره دادن بسیار سختگیر بود و کسی در درس ترمودینامیک، نمره ی بیشتر از 15 تا آن زمان نتوانسته بود از او بگیرد و به شاگردانش گفته بود هرکس در امتحان این درس من، نمره ی بالاتر از 15 بگیرد من به وی 20 خواهم داد! اما چمران در برگه ی امتحان 20 گرفت و استاد بازرگان گفت من نمره ی 22 به او می‌دهم تا در تاریخ این دانشگاه ثبت شود!! استاد بازرگان به همه می‌گوید: برای چنین دانشجویی نمره من همین است.
بنابراین در دانشکده ی فنی تهران نیز با معدلی بالا شاگرد اول شد در حالیکه از سختگیرترین استادان بهترین نمرات را دریافت داشت و در سال 1336 در رشته الكترومكانيك از این دانشگاه، فارغ‏التحصيل شد و مدرک لیسانس خود را اخذ نمود. وی پس از یک سال تدریس در همان دانشکده و کار عمرانی در نقاط محروم کشور، در سال 1337 با استفاده از بورس شاگرد اولی ویژه شاگردان ممتاز برای ادامه تحصیل راهی آمریکا شد.
تحصیل خود را در آمریکا در دانشگاه تگزاس آغاز نمود و به گفته ی خودش هنگامی که وارد آمریکا شده بود زبان انگلیسی هم نمی دانست و تا شش ماه حرف استاد را متوجه نمی شد، چون در آن زمان، در دانشگاه تهران و دبیرستان فرانسه می خواندند، ولی با تمام این احوال، پس از یک سال فوق لیسانس خود را از دانشگاه تگزاس در رشته ی برق با عالی ترین نمرات دریافت نمود و باز به گفته ی خودش تمام نمراتش در آنجا A بود یعنی همه اش 100 بود به قول آنها و به قول ما 20...! و به همین علت دانشگاه برکلی کالیفرنیا که بزرگترین دانشگاه دنیاست و بیش از 15-16 استاد نوبل پرایز (Nobel prize) در آن زمان داشت ( یعنی استادانی که جایزه نوبل دریافت کرده اند! کسانی تدریس می کنند جایزه ی نوبل دارند که در دنیا بی نظیرند و پذیرش در چنین دانشگاهی بسیار مشکل است) برای دوره ی دکتری به وی پذیرش می دهد. وی نه تنها در آنجا پذیرفته شد بلکه اسکالرشیپ (scholarship) هم گرفت یعنی در عین اینکه دانشجو بود، تحقیق می کرد و پول می گرفت! و از آنجایی که بر اثر مبارزات سیاسی وی علیه رژیم منحوس محمد رضا شاه پهلوی، بورس تحصیلی اش قطع شده بود، از پولی که از دانشگاه به او می دادند ارتزاق می کرد تا درسش به پایان رسد.
وی دوره ی دکتری خود را در مدت 3 سال به پایان رسانید و در سال 1342 مدرک دکترای خود را در رشته ی الکترونیکز و پلاسما فیزیکز دریافت کرد، که در آن زمان جدیدترین دانش روز غرب بوده است. آن روزها در آمریکا ، پلاسما موضوع درجه یک بود. در درسهای آن روز رایانه آنالوگ ، جزء مهمترین و سخت ترین درسها بود که چمران از آن نمره 20 گرفت. در حال حاضر خلاصه یادداشت های ایشان از درس فیزیک پلاسما ، که آن را در سال 1342 گذرانده ، محتوی بسیار غنی ای دارد و انگار به روز است. وقتی در دانشگاه برکلی در حال گذراندن دوره دکتری بود، به یکی از همکاران که چند سال از دکتر چمران زودتر فارغ التحصیل شده بود کمک می‌کند، به طوری که در پایان نامه دکتر ویلیام هارتمن از دکتر چمران به نیکی یاد می‌شود .
به هر حال تمام کردن دکتری در مدت سه سال از چنین دانشگاه بزرگی کار سخت و عجیبی بود.....
وی پس از اخذ مدرک دکتری به لابراتوار بِل لَب (Bel Telephon Company) که جزئی از بزرگترین شرکت AT&T است به نیوجرسی رفت و آنجا جایی است که بزرگترین تحقیقات روز واقعا انجام می شود و یکی از بزرگترین مراکز پژوهشی علمی جهان است ! بیش از پنج هزار دکتری و عده زیادی نوبل پرایز در آنجا تحقیق علمی می کردند و استادان دانشگاه برای اینکه چیزی یاد بگیرند ، به این لابراتوار می آمدند و چند سال کار می کردند تا بعد که به دانشگاه بر می گردند، تجارب علمی خودشان را در دانشگاه تدریس کنند و اینجا جایی بود که اولین قمر مصنوعی(ماهواره) ساخته شد! قمر مصنوعی که اگر به خاطر داشته باشید توسط بل لَب ساخته شد! همانطور که می دانید برای ارتباطات از نقطه ای به نقطه ی دیگر اگر بخواهید امواج به کار ببرید ، محدودیت هایی هست! بنابراین یک قمر مصنوعی به آسمان می فرستند که این قمر در آن بالا ایستاده و یا حرکت می کند و بنابراین موج از یک نقطه میاید و به قمر میرسد و قمر این را تقویت می کند و به جهت دیگری، به نقطه ی دیگری از عالم این را منعکس می کند! و به این ترتیب است که ارتباط از آمریکا به ایران یا نقطه ی دیگری به سهولت عملی است ! و قمر مصنوعی اولین پروژه ای بود که دکتر چمران به همراه عده زیادی از دانشمندان بر روی آن کار کرده بود! یکی دیگر از پروژه ها، راداری بود که آمریکا در آلاسکا قرار داده بود تا هر پرنده ای را بر بالای روسیه و مسکو بتواند detect کند ، بتواند کشف کند! و این رادار از ده هزار رادار ترکیب شده بود که صد رادار در یک خط و صد خط در صفوف که این رادارها همه به طور پارالل موج می فرستادند! به جای اینکه یک رادار داشته باشیم که یک موج بفرستد، ده هزار رادار که ده هزار موج به طور پارالل با هم می فرستند و بنابراین یک موج بسیار بسیار قوی ، که قادر است از بالای آمریکا، بالای روسیه را هم ببیند و هر پرنده ای را در آنجا تشخیص دهد! یکی دیگر از پروژه های ایشان هم از این قبیل بود و پروژهای دیگری از این قبیل! تا وقتی که دکتر چمران تصمیم گرفت از آمریکا خارج شود....

در لبنـان:

بعد از وفات عبدالناصر، ايجاد پايگاه چريكي مستقل، براي تعليم مبارزان ايراني، ضرورت پيدا مي‏كند و لذا دكتر چمران رهسپار لبنان مي‏شود تا چنين پايگاهي را تأسيس كند.
به كمك امام موسي‏صدر، رهبر شيعيان لبنان، حركت محرومين و سپس جناح نظامي آن، سازمان «امل» را براساس اصول و مباني اسلامي پي‏ريزي نموده كه در ميان توطئه‏ها و دشمني‏هاي چپ و راست، با تكيه بر ايمان به خدا و با اسلحة شهادت، خط راستين اسلام انقلابي را پياده مي‏كند و علي‏گونه در معركه‏هاي مرگ و حيات به آغوش گرداب خطر فرو مي‏رود و در طوفان‏هاي سهمناك سرنوشت، حسين‏وار به استقبال شهادت مي‏تازد و پرچم خونين تشيع را در برابر جبارترين ستم‏گران روزگار، صهيونيزم اشغال‏گر و هم‏دستان خونخوار آنها، راست‏گرايان «فالانژ»، به اهتزاز درمي‏آورد و از قلب بيروت سوخته و خراب تا قله‏هاي بلند كوه‏هاي جبل‏عامل و در مرزهاي فلسطين اشغال شده از خود قهرماني‏ها به يادگار گذاشته؛ در قلب محرومين و مستضعفين شيعه جاي گرفته و شرح اين مبارزات افتخارآميز با قلمي سرخ و به شهادت خون پاك شهداي لبنان، بر كف خيابان‏هاي داغ و بر دامنة كوه‏هاي مرزي اسرائيل براي ابد ثبت گرديده است.

 پس از پيروزي انقلاب اسلامي ايران:
دكتر چمران با پيروزي شكوهمند انقلاب اسلامي ايران، بعد از 23 سال هجرت، به وطن باز مي‏گردد. همه تجربيات انقلابي و علمي خود را در خدمت انقلاب مي‏گذارد؛ خاموش و آرام ولي فعالانه و قاطعانه به سازندگي مي‏پردازد و همة تلاش خود را صرف تربيت اولين گروه‏هاي پاسداران انقلاب در سعدآباد مي‏كند. سپس در شغل معاونت نخست‏وزير در امور انقلاب شب و روز خود را به خطر مي‏اندازد تا سريع‏تر و قاطعانه‏تر مسئله كردستان را فيصله دهد تا اينكه بالاخره در قضية فراموش ناشدني «پاوه» قدرت ايمان و ارادة آهينن و شجاعت و فداكاري او بر همگان ثابت مي‏گردد
.

شهـادت:

سخنش تمام شد، با همة رزمندگان خداحافظي و ديده‏بوسي كرد، به همة سنگرها سركشي نمود و در خط مقدم، در نزديك‏ترين نقطه به دشمن، پشت خاكريزي ايستاد و به رزمندگان تأكيد كرد كه از اين نقطه كه او هست، ديگر كسي جلوتر نرود، چون دشمن به خوبي با چشم غيرمسلح ديده مي‏شد و مطمئناً دشمن هم آنها را ديده بود. آتش خمپاره كه از اولين ساعات بامداد شروع شده بود و علاوه بر رستمي قرباني‏هاي ديگري نيز گرفته بود، باريدن گرفت و دكتر چمران دستور داد رزمندگان به سرعت از كنارش متفرق شوند واز هم فاصله بگيرند. يارانش از او فاصله گرفتند و هر يك در گودالي مات و مبهوت در انتظار حادثه‏اي جانكاه بودند كه خمپاره‏ها در اطراف او به زمين خورد و با اصابت يكي از خمپاره‏هاي صداميان، يكي از نمونه‏هاي كامل انساني كه ماية‌ مباهات خداوند است، يكي از شاگردان متواضع علي(ع) و حسين(ع)، يكي از عارفان سالك راه حق و حقيقت و يكي از ارزشمندترين انسان‏هاي علي‏گونه و يكي از ياران باوفاي امام‏خميني(ره) از ديار ما رخت بربست و به ملكوت اعلي پيوست.

تركش خمپارة دشمن به پشت سر دكتر چمران اصابت كرد و تركش‏هاي ديگر صورت و سينة دو يارش را كه در كنارش ايستاده بودند، شكافت و فرياد و شيون رزمندگان و دوستان و برادران باوفايش به آسمان برخاست. او را به سرعت به آمبولانس رساندند. خون از سرش جاري بود و چهرة ملكوتي و متبسم و در عين‏حال متين و محكم و موقر آغشته به خاك و خونش، با آنكه عميقاً سخن‏ها داشت، ولي ظاهراً ديگر با كسي سخن نگفت و به كسي نگان نكرد. شايد در آن اوقات، همانطوري كه خود آرزو كرده بود، حسين(ع) بر بالينش بود و او از عشق ديدار حسين(ع) و رستن از اين دنياي پر از درد و پيوستن به روح، به زيبايي، به ملكوت اعلي و به ديار مصفاي شهيدان، فرصت نگاهي و سخني با ما خاكيان را نداشت.

در بيمارستان سوسنگرد كه بعداً به نام شهيد دكترچمران ناميده شد، كمك‏هاي اوليه انجام شد و آمبولانس به طرف اهواز شتافت، ولي افسوس كه فقط جسم بي‏جانش به اهواز رسيد و روح او سبكبال و با كفني خونين كه لباس رزم او بود، به ديار ملكوتيان و به نزد خداي خويش پرواز كرد و نداي پروردگار را لبيك گفت كه: «ارجعي الي ربك راضيه مرضيه»