وصایای امام حسن مجتبی (ع) به جناده
در این وقت آن بزرگوار به من رو کرده، فرمود:
«والله لقد عهد الینا رسول الله صلی الله علیه و آله ان هذا الامر یملکه اثناعشر اماما من ولد علی و فاطمة، ما منا الا مسموم او مقتول، ثم رفعت الطست و بکی صلوات الله علیه و آله»
(به خدا سوگند رسول خدا (ص) به ما سفارش فرموده که این امر خلافت را دوازده نفر امام از فرزندان علی و فاطمه مالک گردند، و هیچ یک از ما نیست جز آنکه یا مسموم گردد و یا کشته شود، آنگاه طشت را برداشتند و آن حضرت گریست.)
جناده گوید: من عرض کردم: ای فرزند رسول خدا مرا موعظه کن!
فرمود: آری.
«استعد لسفرک، و حصل زادک قبل حلول أجلک …… ».
(خود را برای سفری که در پیش داری آماده کن و توشهی خود را تهیه کن پیش از آنکه اجل تو فرارسد، و بدانکه تو دنیا را میطلبی و مرگ نیز تو را طلب میکند، و اندوه آن روزت را که نرسیده بر آن روزی که در آن هستی بار مکن، و بدان که تو چیزی از مال را که بیش از روزی توست به دست نمیآوری جز آنکه نسبت به آن خزینه دار دیگری هستی.
و بدانکه در حلال مال دنیا حساب است و در حرام آن کیفر و عقاب، و در شبهه ناکهای آن نیز عتاب و سرزنش، پس دنیا را به منزلهی گوشت مرداری قرار ده (که فقط در مورد اضطرار و ناچاری از آن برگیری) و از آن به مقداری که تو را کفایت کند برگیر، پس اگر آن مقدار حلال بود که تو در آن زهد ورزیدهای، و اگر حرام بود که وزر و گناهی در آن مقدار بر تو نیست، چون همانند آن است (که در وقت اضطرار) از مردار گرفتهای، و اگر عتابی هم باشد اندک است.
و برای دنیای خود به گونهای کار کن که گویا همیشه زندگی میکنی، و برای آخرتت به گونهای کار کن که گویا فردا خواهی مرد، و اگر عزتی خواهی بدون وسیلهی فامیل و بزرگی، و هیبتی خواهی بیآنکه از طریق سلطنت باشد، پس خود را از خواری و ذلت نافرمانی و معصیت خداوند به عزت و بزرگی اطاعت پروردگار عزوجل درآور.
و اگر حاجت و نیازی تو را به مصاحبت مردان مجبور کرد (و ناچار شدی تا دوستی و مصاحبی برای خود بگیری) پس با کسی مصاحبت کن که چون مصاحب او گشتی (مصاحبت او) تو را بیاراید (نه آنکه سبب شرمساری تو گردد) و هر گاه خدمت او را کردی تو را بپوشاند، واگر از او کمکی درخواست کردی کمک کند، و اگر سخنی گفتی گفتارت را تصدیق کند، و اگر حمله افکندی پشتت را محکم کند، و اگر دست کمک به سویش دراز کردی تو را مدد کند، واگر شکستی در کار تو پیدا شد آن را برطرف سازد، و اگر کار نیکی از تو دید آن را فراموش نکند و به حساب آرد، و اگر از او درخواستی کردی به تو بدهد، و اگر به زبان نیاوردی او آغاز کند، و اگر مصیبت دردناکی به او روآورد، تو را ناراحت کند.
کسیکه از ناحیهی او به تو گزندی نرسد، و راهها از سوی او بر تو پراکنده نشود، و در برابر مشکلات زندگی دست از یاری تو بر ندارد، و اگر بر سر تقسیم چیزی با هم به نزاع برخاستید، تو را بر خویشتن مقدم دارد.)
جنادة گوید: در این وقت نفس امام (ع) به شماره افتاد و رنگ مبارکش زرد شد به طوری که من ترسیدم، و بر آن بزرگوار بیمناک گشتم، که دیدم حسین (ع) و اسود بن اسد داخل شدند و حسین (ع) خود را بر روی بستر آن حضرت انداخت و سر و صورت او را بوسید، و شروع کردند آهسته با یکدیگر گفتند.
ابوالاسود گفت: «انا لله...» حسن (ع) خبر از مرگ خود میدهد![1] .
××××××
پاورقی:1- بحارالانوار،ج44،ص138-140— الانصاف ،ص121
«والله لقد عهد الینا رسول الله صلی الله علیه و آله ان هذا الامر یملکه اثناعشر اماما من ولد علی و فاطمة، ما منا الا مسموم او مقتول، ثم رفعت الطست و بکی صلوات الله علیه و آله»
(به خدا سوگند رسول خدا (ص) به ما سفارش فرموده که این امر خلافت را دوازده نفر امام از فرزندان علی و فاطمه مالک گردند، و هیچ یک از ما نیست جز آنکه یا مسموم گردد و یا کشته شود، آنگاه طشت را برداشتند و آن حضرت گریست.)
جناده گوید: من عرض کردم: ای فرزند رسول خدا مرا موعظه کن!
فرمود: آری.
«استعد لسفرک، و حصل زادک قبل حلول أجلک …… ».
(خود را برای سفری که در پیش داری آماده کن و توشهی خود را تهیه کن پیش از آنکه اجل تو فرارسد، و بدانکه تو دنیا را میطلبی و مرگ نیز تو را طلب میکند، و اندوه آن روزت را که نرسیده بر آن روزی که در آن هستی بار مکن، و بدان که تو چیزی از مال را که بیش از روزی توست به دست نمیآوری جز آنکه نسبت به آن خزینه دار دیگری هستی.
و بدانکه در حلال مال دنیا حساب است و در حرام آن کیفر و عقاب، و در شبهه ناکهای آن نیز عتاب و سرزنش، پس دنیا را به منزلهی گوشت مرداری قرار ده (که فقط در مورد اضطرار و ناچاری از آن برگیری) و از آن به مقداری که تو را کفایت کند برگیر، پس اگر آن مقدار حلال بود که تو در آن زهد ورزیدهای، و اگر حرام بود که وزر و گناهی در آن مقدار بر تو نیست، چون همانند آن است (که در وقت اضطرار) از مردار گرفتهای، و اگر عتابی هم باشد اندک است.
و برای دنیای خود به گونهای کار کن که گویا همیشه زندگی میکنی، و برای آخرتت به گونهای کار کن که گویا فردا خواهی مرد، و اگر عزتی خواهی بدون وسیلهی فامیل و بزرگی، و هیبتی خواهی بیآنکه از طریق سلطنت باشد، پس خود را از خواری و ذلت نافرمانی و معصیت خداوند به عزت و بزرگی اطاعت پروردگار عزوجل درآور.
و اگر حاجت و نیازی تو را به مصاحبت مردان مجبور کرد (و ناچار شدی تا دوستی و مصاحبی برای خود بگیری) پس با کسی مصاحبت کن که چون مصاحب او گشتی (مصاحبت او) تو را بیاراید (نه آنکه سبب شرمساری تو گردد) و هر گاه خدمت او را کردی تو را بپوشاند، واگر از او کمکی درخواست کردی کمک کند، و اگر سخنی گفتی گفتارت را تصدیق کند، و اگر حمله افکندی پشتت را محکم کند، و اگر دست کمک به سویش دراز کردی تو را مدد کند، واگر شکستی در کار تو پیدا شد آن را برطرف سازد، و اگر کار نیکی از تو دید آن را فراموش نکند و به حساب آرد، و اگر از او درخواستی کردی به تو بدهد، و اگر به زبان نیاوردی او آغاز کند، و اگر مصیبت دردناکی به او روآورد، تو را ناراحت کند.
کسیکه از ناحیهی او به تو گزندی نرسد، و راهها از سوی او بر تو پراکنده نشود، و در برابر مشکلات زندگی دست از یاری تو بر ندارد، و اگر بر سر تقسیم چیزی با هم به نزاع برخاستید، تو را بر خویشتن مقدم دارد.)
جنادة گوید: در این وقت نفس امام (ع) به شماره افتاد و رنگ مبارکش زرد شد به طوری که من ترسیدم، و بر آن بزرگوار بیمناک گشتم، که دیدم حسین (ع) و اسود بن اسد داخل شدند و حسین (ع) خود را بر روی بستر آن حضرت انداخت و سر و صورت او را بوسید، و شروع کردند آهسته با یکدیگر گفتند.
ابوالاسود گفت: «انا لله...» حسن (ع) خبر از مرگ خود میدهد![1] .
××××××
پاورقی:1- بحارالانوار،ج44،ص138-140— الانصاف ،ص121
+ نوشته شده در پنجشنبه ۱۳۹۱/۱۰/۲۱ ساعت 21:17 توسط مهدی عرب
|