روایت شده: فاطمه (س) به اسماء بنت عُمَیْس فرمود: من ناپسند مىدانم آنچه را که با آن جنازهى زنان را حمل مىکنند (۱) که پارچهاى روى جنازهى آنها مىاندازند و جسم آنها از زیر پارچه پیدا است، و هر کس آن را دید تشخیص مىدهد که مرد است یا زن، من ضعیف شدهام و گوشت بدنم گداخته شده، آیا چیزى نمىسازى که مرا بپوشاند.
اسماء گفت: آن زمان که در حبشه بودم (۲) مردم حبشه براى حمل جنازه چیزى را که پوشاننده بدن بود ساخته بودند، اگر مىخواهى مثل آن را بسازم.
فاطمه (س) فرمود: آن را بساز.
اسماء تختى طلبید و آن را به رو انداخت، سپس چند چوب از شاخهى خرما طلبید و آن را بر پایههاى آن تخت، استوار کرد و سپس پارچهاى روى آن کشید (شبیه عِمارى درآمد) و به فاطمه (س) عرض کرد: تابوتهاى مردم حبشه، این گونه است.
فاطمه (س) آنرا پسندید و به اسماء فرمود: خدا تو را از آتش دوزخ محفوظ بدارد، مانند این تابوت براى من بسازد و مرا با آن بپوشان.
و نقل شده وقتى که حضرت زهرا (س) آن تابوت را دید خندید، با توجه به اینکه بعد از رحلت رسول خدا (ص) هیچگاه تبسّم (لبخند) نکرده بود و فرمود: این تابوت، چقدر زیبا و نیکو است که مانع مشخص شدن زن و مرد مىشود! (۳)
پی نوشت ها:
1ـ گویا تابوت آن زمان همانند نردبانى بدون دیوار بوده، و جنازه را روى آن مىگذاشتند، و جنازه مشخّص مىشد.
۲ـ اسماء همسر جعفر طیّار بود، و حدود پانزده سال همراه جعفر در حبشه به سر برد و بعد از شهادت جعفر، همسر ابوبکر شد، محمد بن ابوبکر پسر او است (مترجم).
۳ـ کشف الغمّه ج ۲ ص ۶۷ به نقل از ابن عبّاس.